نتایج جستجو برای عبارت :

عذابِ دوری و دوستی

این شبه داستان نه داستان است و نه به هیچ وجه تاریخ!!!
 
جوانک سیاه پوست که بَکر نام دارد و غلام مالک است خود را به ارباب خویش می رساند و با تنی سخت عرق کرده و نفس زنان می گوید: ارباب! ارباب! دارند می آیند. من صدای سم اسبان زیادی شنیدم. دارند می آیند.با شنیدن این خبر ولوله ای در قبیله می افتد، زنان نگرانی خود را فریاد می زنند و اشکِ ترس از چشم سرازیر می کنند. کودکان از گریه های مادران ردّ ترس از مرگ و آینده ای نامعلوم را خواندند و به رنگ آن درآمدند و ج
شیعه چقدر غریبه
و امروز این غربت ملموس تر از دیروزه...
نمیدونم چندتا سرباز و سردارِ دیگه باید
مایه بذارن از جونشون و آبروشون
برای حفظِ آبروی نظام...
کِی میای آقا؟؟
به خدا قسم ;اومدنت حق رو آشکار میکنه...
به خدا قسم;شیعه دیگه تابِ تاوان های بیشتر نداره...
به خدا قسم;عالَم غرق در عذابِ نبودنته....
دلم به نقطه ای رسیده که دیگه جز تو تمنایی نداره...
داغِ نبودنت روسینه م بدجوری سنگینی میکنه...
شمارو به ایامِ عزایِ مادر ;برگرد...
برگرد ای منتقمِ خون های بی گن
دلم میخواست میتونستم لباسام رو توی چمدونم جا میکردم و حداقل برای مدتی که روحَ م در عذابِ میرفتم از این شهر ! از این خونه پناه میاوردم توی خونه ای که فقط فقط خودم تنهــام ! جایی که صدای حرف آدما اذیتَ م نکنه ! جایی که مجبور نباشم در خونه رو روی همه باز کنم ! جایی که آدمی نباشه تا بترسه نکنه برای رسیدن به آرامش خودم رو بکشم ! جایی که مامانَ م نباشه تا نبینم چشایی که برای حال مزخرف من داره مثل ابر و بارون میباره ! جایی که نیاز نباشه داد بزنم بگم سرم دا
میگفت ما یه مدت اون سر دنیا بودیم خیلی بی بخار بودن سر انتخابات ها و مراسم های "وطن ای" خیلی تو جو اش فرو نمی رفتن، ولی الان ما انقدر پر شور و فعالیم نزدیک انتخابات توش غرق شدیم...!راست میگه والا؛ تمام شبکه های تلویزیون و رادیو، تمامِ دیوار های شهر، تمامِ اخبارِ سراسری، تمامِ محافِلِ دانشجویی و تمام مولکول های اکسیژنی کِ وارد ریه هات می شه هم آغشته بِ ترغیب برای مشارکت عه!انتخاب نمیکنی کِ در کدام شبکه از مشارکت بشنوی و از کدام شبکه فقط و فقط بِ
میخواستم به کامک پیام بدهم . داشتم به این فکر میکردم که خب حالا که چه?اینقدر متوقع نباش.....ولی یادم رفت.همیشه از خودم میپرسم چرا همیشه اشتباه میکنم.چرا همیشه از کسی خوشم می اید که من اولین انتخاب او نبوده ام.سه سال بود که به مهدیس زنگ نزده بودم تا اینکه خودش زنگ زد و شرمنده ام کرد. گفت دلش تنگ شده.بارها دوست هایم را ندیدم.بارها به ادمهای اشتباهی بها دادم. کامک چیز متفاوتی نبود.برعکس.مطمئنم فاطمه ،مهدیس ، کیمیا ، سحر ،مهسا...حتی یک نفر که اسمش یادم
 
 
همه مان بدونِ استثنا داریم پیر می شویم
و به سمتِ پایانِ خودمان می رویم .حواسمان اما نیست ! دل می شکنیم ،
قضاوت می کنیم ، عذابِ جانِ هم می شویم
و خودمان و دیگران را برایِ بیهوده ترین مسایل و چیزها می رنجانیممایی که قرار نیست بمانیم ،مایی که به جرمِ میوه ی ممنوعه ای که
نباید می خوردیم ، تبعیدمان کردند ،از جایی که ندیده ایم ،به جایی که نخواهیم ماند ،و در زمانی که نمی دانیم !کاش کمی بیشتر حواسمان به هم باشدما اینجا به غیر از خودمان ،و خدایِ نا
نه گرمای اشکی
نه سرمای آهی
نه اضطراب عشقی
نه عذابِ دلتنگی
نه تلخیِ شکستی
و نه لذتِ پیروزی
...
فقط
...
شب ها
پس از شنیدنِ ساعت ها صدای ناهنجار خیابان ها
لامپ اتاق را که خاموش میکنم
آلارم را که تنظیم میکنم
سرم را که روی بالش میگذارم
چشمانم را که میبندم
احساس میکنم، هر چیزی را که حس‌شدنیست
غرق میشوم در دالان بی انتهای افکارِ منحوسِ زیبایم
آرامشی پریشان‌حال ، در آغوش میگیردَم
صحنه ها، چهره ها، صداها، همه مانند یک فیلم سیاه و سفید قدیمی
تکه تکه از ج
#دوستان عزیزی که نماز و روزه و ختم قرآن قضای اموات(ره) برگردنشان میباشد می توانند با مراجعه به منوهای بالای صفحه وبلاگ وارد گزینه نماز و روزه استیجاری شوند واین دین بزرگ را از خود ساقط کنند..  /\   /\
 
«١٦١»إِنَّ‌ الَّذِینَ‌ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ‌ کُفّارٌ أُولئِکَ‌ عَلَیْهِمْ‌ لَعْنَةُ‌ اللّهِ‌ وَ الْمَلائِکَةِ‌ وَ النّاسِ‌ أَجْمَعِینَ‌ همانا کسانى که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند،لعنت خدا و فرشتگان و مردم،همگى بر آنها خ
دو روز دیگر یازده فرودین تولد یار هست و من هنوز هیچ کار نکردم و نخواهم کرد از چند ماه پیش می‌گفتم برای تولدش کافی شاپ هماهنگ می‌کنم، بعد با خودم می‌نشستم هی به این فکر می‌کردم شوگر پاتوق همیشگیمان را بگیرم که نزدیک خانه‌یمان هست، یا حسپرسو را بگیرم که یار خیلی از فضایش خوشش میاد، یا.. بعد گفتم برایش می‌روم با وسواس ی کادویی میخرم...اما الان دقیقا الان من نه می‌توانم برایش کافی شاپ هماهنگ کنم نه می‌توانم بروم بیرون برایش کادو بخرم، از ط
«الف» گرافیست
بود؛ جوان، سرحال، باحال، بامعرفت، باانگیزه و پرانرژی. روزی در رانِ راست‌ش متوجه
درد و التهابی می‌شود، به دکتر مراجعه می‌کند و آز‌مایش‌ها و بررسی‌ها را پشت سر می‌گذارد،
تا به او می‌گویند این اثر سرطان است و  ...

دکترها هر کدام جوابی می‌دادند، تا این
آمد و شد‌ها او را به زیرِ دستِ پزشکِ سن‌بالای باتجربه‌تری رساند و او آبِ پاکی
را روی دست‌ش ریخت. پای راست باید از ران قطع شود وگرنه سرطان به بقیه‌ی اعضای بدن
سرایت می‌کند. م
دارد برف می‌بارد، اما برف شادی نیست، بهار آزادی نیست، جای شهدا خالی نیست. سیستان و بلوچستان را ندیده‌اید؟ آب نطلبیده همیشه مراد نیست. خشکسالی به درونمان پا گذاشته است. همه خشکمان زده است. آن روز که اعلیحضرت تشریفشان را بردند حضرات گمان کردند علت سقوط حکومت شاهنشاهی، شنیدن صدای انقلاب مردم ایران بوده است برای همین گوش‌ها را کندند و به جایش بلندگو کار گذاشتند. آن روز که از سر لوله‌های تفنگ گل می‌رویید، مردم ایران گمان کردند خون‌های کف خیا
❓فضای مجازی مملو است از جملاتی منسوب به با یزید بسطامی؛ نظر شما در موردِ این شخص چیست؟ 
پاسخ
✅ الگو و اسوه ی ما، پیامبر است و آلِ او: "و لقد کان فی رسولِ اللهِ اُسوةٌ حسنة"؛ فارابی، فخر رازی، با یزید، خرقانی، ابن عربی، مولوی و... حتی اگر هم محاسنی داشته باشند، بی عیب نیستند. چرا که "العصمةُ مختصةٌ بأهلِها". ما رفتارِ عُرفا و علما را باید با سیره اهلبیت و آموزه هایِ قرآن، موردِ ارزیابی قرار دهیم.
❌ طیفور بن عیسى بن آدم مشهور به با یزیدِ بسطامی و
 
افسردگی بی آنکه تفاوتی قائل شود، همه‌ی سنین، نژادها، مرام‌ها و طبقات را مورد حمله قرار می‌دهد، گرچه زنان به شکل قابل‌توجهی بیش از مردان در خطر ابتلا هستند و هنرمندان (به‌خصوص شاعران) نسبت به این اختلال آسیب‌پذیرترند.
ویلیام استایرن در چند بخش حائز اهمیتِ کتاب، به تشریح و اصلاح باورهای غلطی می‌پردازد که پیرامون افسردگی وجود دارد. از نوشته‌هایی که خوش‌بینانه تمامی حالت‌های مختلف افسردگی را به راحتی قابل کنترل می‌دانند تا توصیه‌ها
امروز پنج صبح بیدار شدمرادیو جوان گوش میکردم
رسید به برنامه جوانه ایرانی سلام
توش یه مصاحبه زنده داشت
با فردی به اسمه عباسِ تابش
معاون وزیر و رئیس هیات مدیره و مدیرعامل سازمان حمایت از مصرف کنندگان و تولید کنندگان
حالم بد شد شنیدم مصاحبشو
خیلی بد
حالم ازش و امثالش بهم خورد
بعد که بیشتر فکر کردم حالم از خودم و امثالِ خودم بهم خورد
از اینکه اینهمه بی غیرت شدیم که اجازه میدیم امثال اینها برامون تصمیم گیری کنن
و زندگیمون رو هرجور که میخوان بالا
«بسم الله الرحمن الرحیم»
این پست هیچ ارتباطی به جنابِ سعدی، حافظ، مولانا، فردوسی، نیما، سهراب و ... نداره!
بلکه در موردِ تدبر سوره‌ی شُعرا هستش...
سوره‌ی شعرا در موردِ پیامبران و قومِ هر پیامبری ایراد شده و توضیح میده که هر قوم چه خصلت و خویی داشتن و چه بلایی سرشون اومده!
سوره‌ی شعرا رو به علت طولانی بودنش نمیشه اینجا نوشت...
و فقط به موضوعِ هر سیاق اشاره می‌کنم:
سیاق اول: ( آیه ۱ تا ۹ )
سیاق اول به پیامبر اشاره می‌کند که می‌خواهد جانش را از شدت
بهتر از جان ،نازنینم  صبح زیبـایت بـخیررفته دیروزت بخیر حال و فردایت بخیرمن دعای گرم خود را  نـذر راهت می کنمتا بچرخد نرم و راحت چـرخ دنیـایت بـخیر
****************امروز تون زیبا ان شاءالله امروزهمون روزی باشه که آرزوشودارید
پرازخیروبرکت پرازدلخوشی وموفقیت پراز محبت خدا در زندگی*********************
صبح است بیـا پنجرہ را باز ڪنیمبــا بــوے دل انگیز گل آغاز ڪنیم
  بـا عطر دل آراے بهار این صبح راتـــا اوج غـــزلهاے تـو پرواز ڪنیم
****************************
 به
بسم الله الرحمن الرحیم
 
سفر عشق ( سفرنامه زیارت اربعین امام حسین )
 
قسمت دوم  :  مسیر نور
 
         بندهای کوله پشتی و کفش خویش را محکم کردیم با عزمی راسخ به همراه دوازده نفر دیگر از هم قطاران گروه ، از کوفه با پای پیاده عازم کعبه عشق - کربلای معلا – شدیم ، وقتی قدم در مسیر گذاردیم دیدیم در مسیل افتاده ایم ، رودی انسانی و سرشار از عشق باحرارت هرچه تمام تر دیوانه وار در یک مسیر ، در یک خط و به سوی یک مقصد در حرکتند. به حرکت و عبور عاشقان ابا عبدا
بسم الله الرحمن الرحیم
 
سفر عشق ( سفرنامه زیارت اربعین امام حسین )
 
قسمت دوم  :  مسیر نور
 
         بندهای کوله پشتی و کفش خویش را محکم کردیم با عزمی راسخ به همراه دوازده نفر دیگر از هم قطاران گروه ، از کوفه با پای پیاده عازم کعبه عشق - کربلای معلا – شدیم ، وقتی قدم در مسیر گذاردیم دیدیم در مسیل افتاده ایم ، رودی انسانی و سرشار از عشق باحرارت هرچه تمام تر دیوانه وار در یک مسیر ، در یک خط و به سوی یک مقصد در حرکتند. به حرکت و عبور عاشقان ابا عبدا
عکس پروفایل دخترونه
گاه دلـــــــم میگیرد ازصداقتـــــم که نمیدانم لایق کیست…گاه دلــــــــم تنگ میشودبرای وعــــده هایی که میدانستم نیست اما برای دلخوشیم کافــــی بود….گاه دلــــــــم میگیرد از سادگـــــی هایم….گاه دلـــــــم میسوزد برای وفـــــــاداری هایم…گاه دلـــــم میسوزد برای اشکهایم…..گاه دلـــــــم میگیرد از روزگــــــــــاری که درآنم….این نبـــــــــــــــود آنچه درانتظارش بــــــــــــــــودم……..
عاشق که باشی!س

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تولید کننده دستگاه های صنعتی